-
Tears And Rings
جمعه 7 تیرماه سال 1392 19:15
دیروز کنکور داشتم.. هنر. خوب دادم. حداقل به نظر خودم! الانم اولین روزیه که نه دغدغه ی درس دارم نه دغدغه ی یک رابطه. که از خودم هر دقیقه بپرسم از این به بعد قراره چطور بگذره یا اینکه الان باید چیکار کنم.. همونطور ک از چند ماه پیش منتظره این روزا بودم ساختن چند تا آهنگ رو شروع کردم. روز های آرومیه.. این روزا تقریبا مرده...
-
once again
شنبه 1 تیرماه سال 1392 22:42
از همتون ممنونم به خاطره حرفاتون ولی ... تموم شد .. یعنی.. در واقع خودش تمومش کرد.. حتا نزاشت حرف بزنم...
-
Drop
جمعه 31 خردادماه سال 1392 00:40
hameye maha ke zendeim to yek chaleye bozorg o kasif be naame zendegi gir oftadim, hala in too bayad betonim boodan ro rahat tar konim, pas sai mikonim ye karayi konim. yeki az on kara farar az tanhayi hast. va man to in mored moshkel daram. dar vaghe axare omramo tanha gozarondam vali hala k mikham azash farar konam...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 خردادماه سال 1392 16:10
gahi bedone dalile khasi khodesho azam dor mikone. dardnake
-
Cielito lindo
شنبه 4 خردادماه سال 1392 14:43
Ay, ay, ay, ay, Canta y no llores, Porque cantando se alegran, Cielito lindo, los corazones
-
Doubt And Hope
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1392 23:41
In ahange jadidame. gosh konid chize jadidie vocal nist bi kalaame. khoshhal misham nazaretonam bedonam. http://s4.picofile.com/file/7761048488/Doubt_And_Hope.mp3.html
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1392 02:05
didi goftam mondani nist?
-
Intro
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1392 14:06
Hichvaght fekr nemikardam chenin chizayi benevisam vali.. Bad az modat ha tanhayi va zendegi dar yek fazaye sard, mobham,bi hadaf va khashen hala belakhare roozhayi hastan k vaghty bidar misham chize khasy hast ke behesh fekr konam! kasy hast k har sobh k bidar misham behem sob be kheir mige, dar kenare arameshi k in...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1392 19:59
agar betonam, baz minevisam, az chand roze ba'd
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 اسفندماه سال 1391 13:53
یه متن سه پاراگرافی طولانی نوشتم دیشب که بلاگ اسکای یه بار دیگه لطف کردن ریفرش زدن. خلاصه ش اینه که این آخرین نوشته های این وبلاگه. و اینکه احیانا کسی دلش تنگ شد کامنت بذاره من تا صد سال دیگه به اینجا سر میزنم البته اگه خدا یه عمری به بلاگ اسکای بده وگرنه ما که زنده ایم هنو..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1391 00:26
مگه چیزای تیز واسه زخم ساخته نمیشن؟! مگه پوست پرتقال راحت با دست جدا نمیشه؟! مجبوریم چیزای تیز و محترم و به زحمت بندازیم؟! هر زخمی که پر از خون نیست و هر خونی که از زخم نمیاد.. وقتی فکرای تیز مغزتو زخمی میکنن خون نمیاد!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1391 03:21
تو هم که هر دفعه که ما رو میبینی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 بهمنماه سال 1391 16:58
بعضی وقتا به دیوونگیام افتخار میکنم! حس میکنم این کارا خیلی چیزا رو به خودم و بقیه ثابت میکنه که بهش نیاز دارن. مثل دیروز که ظهر تصمیم یه مسافرت کوتاه گرفتم و رفتم و دو ساعت توی مقصد بودم و برگشتم! که دوازده شب شده بود.
-
...
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1391 12:41
.این فیلمو چند بار دیدم.. خیلی حرف توشه حرفایی که یا خودم دلم میخواد بزنم یا بقیه دلشون میخواد به من بزنن یا بقیه میزنن! این سکانسشو بارها دیدم که استادش اینا رو میگه: .. تو خودتو داری گول میزنی. تا حالا تو این دو سال چقدر تونستی به قول خودت این قطعه ی "ماه" رو بنویسی؟ ها؟ یکم واقع بین باش.گرچه هیچ چیز واقعی...
-
سرگیجه
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 13:22
.. بوی خون و بارون میاد قول داده بود با خورشید آشتی کنه.پرده رو بکشه کنار و زیر گرمای همیشگیش بمونه.. ولی "اون" برگشت تو همون روز لعنتی.که از نور خبری نبود و تاریک تر از همیشه فقط صدای بارون شنیده میشد. در و باز کرد و همون فرشته ی یه سال پیش و دید.. خیس. سکوت. دیگه نمیخواستش.. یه سال شب و روزش فکر اون شده...
-
نگاره!
جمعه 13 بهمنماه سال 1391 21:15
دلم برای یکی تنگ شده. یکی به اسم نگاره!. پارسال نزدیک بود.. رفت. بعضیا هستن که ذاتا با بقیه فرق دارن و این فرق تو رفتارشونم مشخصه. ولی بعضیا رفتارشون مثه همه ست.. ولی درونشون کاملا جداست از بقیه. این نگاره اینطوری بود.اینقدر خاص بود که بی اختیار همیشه جلو اسمش یه علامت (!) میذاشتم. خیلی وقتا حتی کمک میکرد بهم تو تصمیم...
-
قرمز و سیاه و سفید
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1391 13:35
یادش به خیر.. پارسال همین روزا بود یه آلبوم کوتاهی که شیش ماه روش کار کرده بودم و بیکلام بود واسه ولنتاین بهش هدیه دادم. واسه اون ساخته بودمش.. از همون روزای اول که باهاش آشنا شده بودم شروع کرده بودم. گفت بهترین کادوی ولنتاینی بوده که گرفته. هر چند شب همون روز یه آدم عوضی یه مدت رابطمونو خراب کرد.. بگذریم. امسال که...
-
مغز
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 20:25
صدا میشنوم. حواسم به خیلی چیزا نیست. چند وقته. همش با تلنگر و تکرار به حرفای بقیه گوش میدم. صدا میشنوم. صدای نفس. صدای نفسای ضعیف یه نفر توی سکوت. فکرم بدجوری مشغولش شده. یه وقتایی حس میکنم تشنه ی کشتن یه نفرم. بدجوری عصبیم کرده. بعضی وقتا قطع میشه و یه سوت کوتاه میشنوم.. و سکوت. بعد یه مدت دوباره میاد.دوباره یه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1391 05:33
تمامی دینم به دنیای فانی شراره ی عشقی که شد زندگانی به یاد یاری خوشا قطره اشکی ز سوز عشقی خوشا زندگانی.. پ ن. همین که برگشتی و داری برام کامنت میذاری خیلی حالمو عوض میکنه.. جوابتم دادم زیر کامنتت :)
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 21:11
حالا درسته که اوضاع خوبی ندارم ولی یه سوالی تو ذهنم میپیچه که عصبیم کرده.. چرا؟ واقعا چرا؟ واقعا چرا وقتی درصدارو نشون میدادن آقای فردوسی پور میخندید؟!
-
میخ!
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1391 20:57
حال و روزم مثه سگ هار ه که فقط پارس هاشو میشماره روز.شب. چرخه ی زندگیم در حال حاضر.. درس.نوشتن.سریال خاطرات خون آشام.. گاهی این ذهن کرم خورده یه چیزی تحویل میده. مینویسمش و اینکه کی قراره اینا نواخته و ضبط بشه هیچ ایده ای واسش ندارم. فعلا که دو هفته س اصلا دستم به ساز نخورده. به این که قراره یه تغییر اتفاق بیفته یا نه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 15:10
نمیدونم این حسی که الان دارم چه اسمی داره.فهمیدم کسی که همه ی نوشته هام و زندگیم به خاطر اونه و از وجود اون گرفته میشه اینا رو میخونه.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 دیماه سال 1391 15:57
..گیجم. این روزای سال پیش جلو چشام دارن نمایش داده میشن!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 دیماه سال 1391 13:09
همه لیاقت مرگو دارن.. حتا تو حتا من!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 دیماه سال 1391 13:49
..گذشته گذشت آینده هم آینده س و نمیدونم تو حال چه غلطی دارم میکنم!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 23:21
..نمیخوام توضیحی راجع به عقایدم بدم. بعضیا سوالو فقط میپرسن که بعد نتیجه ی خودشونو بگیرن!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 14:29
.."یک نفر" بلاخره درک میکنه چی هستم!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 دیماه سال 1391 11:36
..وقتی روانپزشکم نتونه بفهمه چته..! لعنتی من مطمئنم یه بیماری خاصیه قبلا راجبش شنیده بودم حالا که درگیرشم انگار نه انگار اصلا همچین چیزی وجود داره!
-
Autism
جمعه 22 دیماه سال 1391 13:45
.. اون عادت یکی دو ماه پیشمو ترک کردم ولی امروز شیش صبح بود باز بریدم یه قطره اومد و دوباره خیره شدم به این قطره ی خوش رنگ. دلم نیومد ازش عکس نگیرم. در ضمن اتفاقی بود!
-
cruel world
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 22:48
.. وقتی خودشون میخوان خشن زندگی کنن باید انتظار خشونتو داشته باشن!