یه متن سه پاراگرافی طولانی نوشتم دیشب که بلاگ اسکای یه بار دیگه لطف کردن ریفرش زدن.
خلاصه ش اینه که این آخرین نوشته های این وبلاگه. و اینکه احیانا کسی دلش تنگ شد کامنت بذاره من تا صد سال دیگه به اینجا سر میزنم البته اگه خدا یه عمری به بلاگ اسکای بده وگرنه ما که زنده ایم هنو..
چرا؟ چرا میخوای بری؟
خوب فعلا شرایط نوشتن ندارم از طرفی با اوضاعی که میبینم اصلا جایی برای نوشته های توهم وار من نمیمونه! شاید خودمم تصمیم گرفتم واقعیت گرای گوسفند ی بیش نباشم!
ضمنا ترس از اینکه خاطره ها کمرنگ بشن و به تدریج از بین برن رو دارم.. به نظرم اگه قراره تموم شه باید وقتی هنوز اهمیت داره تموم شه تا همیشه بمونه..
میل خودته اگر کمکت میکنه خوبه امیدورام هرجا هستی خوب باشی و موفق من لذت میبردم از نوشته هات همیشه
ریلی؟! مرسی به هر حال. همین دعات واسم خیلی ارزش داشت چیزیه که تو این شرایط واقعا بهش نیاز دارم. مرسی. وبلاگاتون میام گاهی که بتونم. مرسی.
سلام ارشان. نمیخواستم مزاحمت شم. ولی یه کامنت بی نام و نشون دارم که حسم بهم میگه شاید تو باشی. اگه تویی بهم خبر بده.ممنون دوست قدیمی
هنوز هم مثل گذشته ای
دلمان تنگ شده بود.
چرا هر وقت می آییم
شما قصد رفتن دارید را
باور کنید من نمی دانم
ترسناک شده ام
می دانم.
زندگی کن
و با تمام وجود از این فرصت تکرار ناپذیر لذت ببر.
می دانم نصحیت و این گونه حرف ها را نمی پسندی ولی باور کن اگر سخت بگیری دنیا هم به شما سخت خواهد گرفت
حقیقتی ست که خودم تجربه اش کرده ام
و گاهی می تواند تجربه ی بینهایت تلخی باشد