..به دنیا که میاد گریه میکنه
هر ثانیه یکی.. میکوبه. این صدای تکراری تنها چیز هیجان انگیز زندگیشه.. گاهی تند میشه گاهی آروم تر.. همه جا تاریکه و چشاش بسته س. آروم خوابیده. یه حس عجیبی داره.. دلش میخواد آزاد شه بره ی جای بهتر یهو نفسش میگیره و بعد...
همه جا روشن میشه.. وقتی به دنیا میاد گریه میکنه. بدون اشک. گریه نیست داره اعتراض میکنه. یه جای بهتر میخواست. هیچ جایی رو نمیبینه. وجود چند نفرو دور خودش حس میکنه یکیشون خوشحاله که هنوزم بهش وصله..
.
.
چند سال بعد.. حتی یادش نمیاد اون اعتراض هاشو وقت تولد. ولی هنوزم دلش خیلی چیزا رو نمیخواد. دو سالش بود. همه چی به هم ریخت حتی نفهمید مادرش چه بلایی سرش اومده.. دیگه بیدار نشد
مریضه..ازش میترسن. تنهاست..
اعتراض اعتراض.. بدون یه نگاه
.
.
زیر آفتاب. بدنش میسوزه. گشنشه. حتی بو گرفته. چند تا نگاهو حس میکنه.. چند نفر دورش جمع شدن..کمک نمیخواد ولی انتظارشو داره.. دوباره اعتراض. ولی ساکت.. همون صدای قبل تولشو میشنوه.. صدای قلب..
.
.
تموم شد
مرد
میره یه جای مزخرف تر..
چهار سال درد.. اعتراض.. معنی زندگیش همین بود!
سلام ارشان.
تو چرا موقعیت منو آرزو میکنی؟ برام جای سواله
میشه کامل جواب بدی. البته معذرت میخوام اگه هم نخواستی جواب نده
بله میشه. خوب اون موقع که منظورم از موقعیتت مرگ بود. مرگ هم فقط واسه تموم شدن دوست دارم مهم نیس کسی قراره اصلا دلش تنگ بشه یا نه ولی ترجیح میدم کلا تموم شم. آرزوی خیلیاس هرکسیم چندین دلیل داره..
البته واقعا نمیدونم موقعیتت به خاطر چی اینطوری شده یا اصلا خورد شدنای زندگیت به خاطر چه چیزایی بوده ولی شرایط حتی خیلی سخت هاشم بلاخره رد میشه بدترین حالتشم اینه که همه چیز از دستت میره ولی بازم به شرایط عادت میکنی البته با این فرق که این عادت خوشایند نیست و در واقع هر لحظه ت آرزوی همون مرگه..
میدونی آدمی نیستم که خودمو گول بزنم اگه خواستم یه جورایی زندگی کنم و نشد دلیل نمیشه امید الکی بدم به خودم تا به این زندگی مثه همه آدمای دوروبرم به یه شکل دیگه ادامه بدم. صبر میکنم تموم شه..
کاش اینقدر الکی خودتو اذیت نمی کردی. زندگی اینقدر بی ارزش هست که به خاطرش غصه نخوری. اگه الان هستی تو یاهو منو اد کن. چند تا سوال ازت دارم که اینجوری نمیشه پرسید
معذرت میخوام اون موقه که کامنت داده بودی نبودم. اد میکنم هر موقه اومدی چشم حرف میزنیم