یه تیکه از یه انگشت روی زمین.. پر از مگس دورش
یه بطری کثیف هم روی میز افتاده که هرچی توش بوده ریخته بیرون
ساکت ساکت.. فقط صدای مگس شنیده میشه.. چه خبر بوده؟
بیرون یه تالار خیلی بزرگه.. تاریک.. قدیمی. صدایی که توشه واقعی نیست ولی میشه فهمید چیه.. جیغ. بعدشم صدای گلوله.. میپیچه تو سالن ولی هیچی توش نیست. خالیه.. و سفید!
یه پیانو هم اونجا هست.. اکثر جاهاش شکسته.. ازش صدا میاد ولی کسی پشتش نیست. بعد از اینکه صدای گلوله انعکاسش تموم میشه صدای پیانو میاد.. ولی کم کم محو میشه.
بازم سکوت.
خودشون کجان؟
کی؟
اینجا قبلا یه سری نفس میکشیدن. شاید مردن! خودشون همدیگرو کشتن..
سه تا تیر.. تو قلب دخترش یکی هم تو سر خودش. دلش خواست قبل مردن آهنگ مورد علاقه شو بنوازه
انگشت زنش بود.
عاشقش شده بود ولی یه روزی کشتش.. تیکه تیکه ش کرد
بیرون بارونیه.. تاریک. سرد..
سلام/وبلاق قشنگی دارید/ میخواستم اگر مایلید تبادل لوگوی وبلاق کنیم برای بازدید بیشتر
متن باحالی بود
مرسی
وای...چقد غم انگیز بود...
ببخشید!
ارشان دقیقا کجا نوشتی؟بهم بگو.ممنونم.در ضمن تو کدوم شهر زندگی میکنی؟
ببین پست اول قسمت کامنتش همون بالاست سمت راست کامنتت اونجاس جواب هم پایینش