.. یه روز ابری
با سرمای پاییز که صورتتو میسوزونه و یه گروه بزرگ کلاغ که بالای سرت لا به لای درختا پرواز میکنن..
فکرم میره به چند سال پیش.. بیرونم و صدای پیانو زدن خودمو از توی خونه میشنوم.. دلم میخواد به حال خودم زار بزنم.. ولی خیلی وقته دیگه اشک تو چشام جمع نمیشه
بی حس شدم.به همه چی..
همه چیزایی که به زندگیم به رویاهام به روزام شکل میدادن رفتن.. ولی هنوز یکی ته قلبم داره با صدای پیانوی خودم آروم تکون میخوره.. میرقصه..نمیدونم! غمگین تر از اینم هست؟!
دلم میخواد واسه چند لحظه غرق بشم تو چهار سال پیشم.. همین روزاش.. تازه یاد گرفته بودم نت بخونم.. صفحه هایی که از بچگی آرزوم بود ازشون سر در بیارم! دلم میخواد یه بار دیگه تو سالن بزرگ آموزشگاهم قدم بزنم.. از هر طرف یه صدایی میومد.. بعضی روزا هم بعد از تمرین من فقط صدای یه ویولن تو اون سالن بزرگ میپیچید.. همیشه بهش گوش میدادم. هیچوقت نفهمیدم کی بود..
برگا داره میریزه.. دیگه از صداشون متنفرم.. دلم دوباره آهنگ میخواد.. هدفونو میذارم تو گوشام و میشینم روی همون نیمکت کنار استخر که هر سال این روزا میرم اونجا.. یه پارک دور
میخوام حداقل این روزای پوچ با چیزایی که یه زمان دوست داشتم بگذره!
J.S.Bach_Violin Concerto In G Minor
سلام.
خوشحالم که هنوز می نویسی
و خوشحال تر که مرا از یاد نبرده ای
و هر از گاهی
سراغم را می گیری...
شما که دیگه از دوستان خوب این چند وقت بودی چرا از یاد ببرم؟!
ولی هنوز یکی ته قلبم داره با صدای پیانوی خودم آروم تکون میخوره.. میرقصه..
تصورش کردم...جالب بود
آره اون.. یه تخیل دردناک و بیشتر روانی بود..!